افلاسفرهنگ مترادف و متضاداعسار، بیچیزی، بینوایی، تنگدستی، تهیدستی، عسرت، فاقه، فقر، مسکنت، مفلسی، نداری، نیازمندی، ورشکستگی ≠ یسر
افلاسلغتنامه دهخداافلاس . [ اِ ] (ع مص ) بی چیز شدن ، گویی درمهای او پشیز گشته یا بجایی رسیدن که گویند فلسی ندارد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بی چیز شدن یعنی بجایی رسیدن که گ
افلاس خانهلغتنامه دهخداافلاس خانه . [ اِ ن َ/ ن ِ ] (اِ مرکب ) خانه ٔ افلاس و بی چیزی : اندر افلاسخانه ٔ گیتی کیمیای امان نخواهی یافت .خاقانی .
افلاس خرلغتنامه دهخداافلاس خر. [ اِ خ َ ] (نف مرکب ) خریدار افلاس : افلاس خران جان فروشیم خزپاره کن و پلاس پوشیم .نظامی .
افلاس نامهلغتنامه دهخداافلاس نامه . [ اِ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) نامه ای که در آن گروهی از معتبرین بی چیز شدن و ورشکست شدن شخصی را بنویسند و شهادت دهند. (ناظم الاطباء).
افلاس نامهفرهنگ انتشارات معین( ~. مِ) [ ع - فا. ] (اِمر.) شهادت - نامه ای که در آن گروهی معتبر ورشکستگی و تهیدستی کسی را گواهی دهند.