افقیلغتنامه دهخداافقی . [ اَ ف َ قی ی ] (ع ص نسبی ) اَفّاق . اُفُقی . هرکه در نواحی زمین رود برای کسب معیشت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
افقیلغتنامه دهخداافقی . [ اُ ف ُ] (ص نسبی ) نسبت است به افق ، مقابل عمودی . آنچه در افق باشد. که عمودی نیست . متوازی . (یادداشت مرحوم دهخدا). آنکه از آفاق زمین باشد. (از اقرب ال
زاویۀ تابش 2angle of radiationواژههای مصوب فرهنگستانزاویۀ بین سطح افقی زمین و جهت انتشار موج الکترومغناطیسی گسیلشده از آنتن فرستندۀ زمینی
چنگلغتنامه دهخداچنگ . [ چ َ ] (اِ) نام سازیست مشهور . (جهانگیری ) (برهان ) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). سازی است مشهور که سر آن خمیده است و تارها دارد. (آنندراج ) (انجمن آرا)
گرادیانسنجی مغناطیسیmagnetic gradiometryواژههای مصوب فرهنگستاننوعی روش و سنجافزارش برای گردآوری و پردازش اندازهگیریهای گرادیانهای قائم و افقی میدان مغناطیسی زمین
پلانفرهنگ انتشارات معین(پِ) [ فر. ] (اِ.) 1 - طرح ، نامه . 2 - تصویر افقی مجموعة ساختمانی زمین یا جزییات ساختمان . 3 - صحنه ای از یک فیلم که در یک نوبت و بدون قطع فیلم برداری شده است
رکوعفرهنگ انتشارات معین(رُ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) خم شدن . 2 - پشت خم کردن در نماز به نحوی که پشت وی افقی و محاذی زمین و کف دست روی سر زانو قرار گیرد . 3 - فروتنی کردن .