یافتنلغتنامه دهخدایافتن . [ ت َ ] (مص ) وَجد. جِدة. وُجد. اِجدان . (از منتهی الارب ). وِجدان . وُجود. (از منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). الفاء. (منتهی الارب ) (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). واجد شدن . اصابت . نیل . (منتهی الارب ). مغارطة. (منتهی الارب ). یابیدن . پیدا کردن <span class="hl
افتندیکشنری عربی به فارسیشيفته کردن , شيفتن , واله و شيفته , از خود بيخود , احمقانه , شيفته و شيدا شدن , از خود بيخود کردن
الحنلغتنامه دهخداالحن . [ اَ ح َ ] (ع ن تف ) دانا و آگاه تر. (ازآنندراج ). افطن . هشیارتر. هو الحن من فلان ؛ ای اسبق فهماً منه . و منه : «لعل احدکم الحن بحجته من الاَّخر»؛ یعنی شاید یکی از شما داناتر و آگاه تر از دیگری بدلیل خویش است . (از اقرب الموارد). || خوشخوان تر و خوش آوازتر. داناتر بقر