افشینلغتنامه دهخداافشین . [ اَ ] (اِخ ) لقب پادشاهان اسروشنه . (تاریخ الخلفاء سیوطی ص 364). لقب عام ملوک اسروشنه . (از مفاتیح العلوم و آثارالباقیه از یادداشت مؤلف ).
افشینلغتنامه دهخداافشین . [ اَ ] (اِخ ) بیشتر فرهنگها ذیل این کلمه آورده اند: نام شخصی بود کریم و صاحب همت و مکرم و بزرگ و باسخا مانند حاتم و معن و از اصل و نسب و مقام و منصب او
افشینفرهنگ نامها(تلفظ: afšin) (در اعلام) نام سردار ایرانی که بابک خرم دین را دستگیر کرد ؛ (در اعلام) لقب عام پادشاهان اسروشنه.
افشین اشروسنیلغتنامه دهخداافشین اشروسنی . [ اَ ن ِاَ س َ ] (اِخ ) همان افشین سردار معروف معتصم است .
افشین غلاملغتنامه دهخداافشین غلام . [ اَ ن ِ غ ُ ] (اِخ ) همان افشین معروف که در نزهةالقلوب با وصف غلام معتصم آمده است . رجوع به این کتاب ج 3 ص 90 شود.
افشین کادلغتنامه دهخداافشین کاد. [ ] (اِخ ) یا اخشین نام یکی از اجداد سامانیان است . رجوع به احوال و اشعار رودکی ص 317 شود.
افشینهلغتنامه دهخداافشینه . [ اَ ن َ ] (اِخ ) نام محلی است از ربض سمرقند بر دروازه ٔ کوهک . رجوع به احوال و اشعار رودکی ص 129 و 276 شود.
افشین اشروسنیلغتنامه دهخداافشین اشروسنی . [ اَ ن ِاَ س َ ] (اِخ ) همان افشین سردار معروف معتصم است .
افشین غلاملغتنامه دهخداافشین غلام . [ اَ ن ِ غ ُ ] (اِخ ) همان افشین معروف که در نزهةالقلوب با وصف غلام معتصم آمده است . رجوع به این کتاب ج 3 ص 90 شود.
افشین کادلغتنامه دهخداافشین کاد. [ ] (اِخ ) یا اخشین نام یکی از اجداد سامانیان است . رجوع به احوال و اشعار رودکی ص 317 شود.