افشونلغتنامه دهخداافشون . [ اَ ] (اِ) چیزی باشد مانند پنجه ٔ دست و دسته نیز داردکه دهقانان بدان غله ٔ کوفته را بر باد دهند تا کاه از آن جدا شود. (مؤید الفضلاء) (آنندراج ) (برهان
افشونفرهنگ انتشارات معین( اَ ) (اِ.) ابزاری چوبی با نوکی چهار یا پنج شاخه (مانند پنجة دست ) که به وسیلة آن غلة کوفته را به باد می دادند تا دانه را از کاه جدا سازد؛ انگشته ، هم گویند.
چکفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. ضربه که با دست به گونۀ کسی زده شود؛ سیلی؛ تپانچه.۲. (کشاورزی) [قدیمی] وسیلهای که با آن خرمن کوفته را بر باد میدهند تا کاه از دانه جدا شود؛ هسک؛ افشون؛ چارش
سازمان ملل متحدلغتنامه دهخداسازمان ملل متحد. [ ن ِ م ِ ل َ ل ِ م ُت ْ ت َ ح ِ ] (اِخ ) مؤسسه ای است بین المللی که از نمایندگان 83 کشور تشکیل میگردد. افزایش روز افزون ارتباطات بین المللی و
لالهلغتنامه دهخدالاله .[ ل َ / ل ِ ] (اِ) معمولا گلهای پیازداری را گویند که نام علمی آنها تولیپا و از خانواده ٔ لیلیاسه و آن از دسته ٔ سوسن ها و از تیره ٔ سوسنی هاست و کاسه و جا
مدارلغتنامه دهخدامدار. [ م َ ] (ع اِ)جای گشتن . (دستورالاخوان ). جای دور. جای گردش . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). موضع دوران . (متن اللغة). جای گردگردی و دور زدن چیزی . (یادداشت م
مرندلغتنامه دهخدامرند. [ م َ رَ ] (اِخ ) شهرکی است [ به حدود آذربادگان ] خرد و آبادان و با نعمت و مردم بسیار و از وی جامه های گوناگون خیزد پشمین . (حدود العالم ). از اقلیم چهارم