افسردگی پسازایمانpostpartum depressionواژههای مصوب فرهنگستانافسردگی زنان در چهار تا شش هفتۀ پس از زایمان
افسردگیلغتنامه دهخداافسردگی . [ اَ س ُ دَ / دِ ] (حامص ) انجماد و بستگی . (آنندراج ). انجماد. (ناظم الاطباء). فسردگی . جمود. بستگی . خدوک . (یادداشت مؤلف ) : ابر که جانداروی پژمردگیست هم قدری بلغم افسردگی است . <p class="auth
افشردگیلغتنامه دهخداافشردگی . [ اَ ش ُ دَ / دِ ] (حامص ) حاصل عمل افشردن .انضغاط. فشردگی . (ناظم الاطباء). کیفیت و حالت افشرده . درهم فشرده شدن . (فرهنگ فارسی معین ) : زمین را چنان در هم افشرد سخت کز افشردگی کوه شد لخت لخت . <
افسردگیفرهنگ فارسی عمید۱. دلتنگی.۲. پژمردگی.۳. (روانشناسی) نوعی بیماری روانی که باعث اختلال در اوضاع اجتماعی و فردی شخص میشود و از نشانههای آن اضطراب، کاهش اشتها، بیخوابی و غیره است.
افسردگیdepression 1واژههای مصوب فرهنگستانحالتی روانی با مشخصههای احساس خستگی و غمگینی و تنهایی و یأس
افسردگیلغتنامه دهخداافسردگی . [ اَ س ُ دَ / دِ ] (حامص ) انجماد و بستگی . (آنندراج ). انجماد. (ناظم الاطباء). فسردگی . جمود. بستگی . خدوک . (یادداشت مؤلف ) : ابر که جانداروی پژمردگیست هم قدری بلغم افسردگی است . <p class="auth
افسردگیفرهنگ فارسی عمید۱. دلتنگی.۲. پژمردگی.۳. (روانشناسی) نوعی بیماری روانی که باعث اختلال در اوضاع اجتماعی و فردی شخص میشود و از نشانههای آن اضطراب، کاهش اشتها، بیخوابی و غیره است.
افسردگیdepression 1واژههای مصوب فرهنگستانحالتی روانی با مشخصههای احساس خستگی و غمگینی و تنهایی و یأس
دل افسردگیلغتنامه دهخدادل افسردگی . [ دِ اَ س ُ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی دل افسرده . دل افسرده بودن . افسرده دلی . غمگینی . دل مردگی . رجوع به دل افسرده شود.
افسردگیلغتنامه دهخداافسردگی . [ اَ س ُ دَ / دِ ] (حامص ) انجماد و بستگی . (آنندراج ). انجماد. (ناظم الاطباء). فسردگی . جمود. بستگی . خدوک . (یادداشت مؤلف ) : ابر که جانداروی پژمردگیست هم قدری بلغم افسردگی است . <p class="auth
افسردگیفرهنگ فارسی عمید۱. دلتنگی.۲. پژمردگی.۳. (روانشناسی) نوعی بیماری روانی که باعث اختلال در اوضاع اجتماعی و فردی شخص میشود و از نشانههای آن اضطراب، کاهش اشتها، بیخوابی و غیره است.