افسایلغتنامه دهخداافسای . [ اَ ] (نف مرخم ) افسون خوان و رام کننده . (مجمعالفرس ). افسونگر و رام کننده را گویند و افسانیدن رام کردن را. (برهان ) (آنندراج ). افسون و افسون خوان .
افساییدهلغتنامه دهخداافساییده . [ اَ دَ / دِ ] (ن مف ) افسون شده . رام شده . رجوع به افسائیده و افسای و افساییدن شود.
افسایانیدنلغتنامه دهخداافسایانیدن . [ اَ دَ ] (مص ) رام کنانیدن . افسون گردانیدن . سبب رام کردن شدن . (ناظم الاطباء).
افسایندگیلغتنامه دهخداافسایندگی . [ اَ ی َ دَ / دِ ] (حامص ) حاصل عمل افساییدن . و رجوع به افسای و افساییدن شود.
افسایندهلغتنامه دهخداافساینده . [ اَ ی َ دَ / دِ ] (نف ) افسون کننده . رام کننده . تسخیرکننده بافسون . آنکه افساید. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به افسای و افساییدن شود.
افساییدهلغتنامه دهخداافساییده . [ اَ دَ / دِ ] (ن مف ) افسون شده . رام شده . رجوع به افسائیده و افسای و افساییدن شود.
افسایندگیلغتنامه دهخداافسایندگی . [ اَ ی َ دَ / دِ ] (حامص ) حاصل عمل افساییدن . و رجوع به افسای و افساییدن شود.
افسایندهلغتنامه دهخداافساینده . [ اَ ی َ دَ / دِ ] (نف ) افسون کننده . رام کننده . تسخیرکننده بافسون . آنکه افساید. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به افسای و افساییدن شود.
افساییدنلغتنامه دهخداافساییدن . [ اَ دَ ] (مص ) رام کردن . افسون کردن . غلبه کردن خصوصاً در سحر و جادو. (ناظم الاطباء). بافسون تسخیر و رام کردن چنانکه درپری افسای و مارافسای . (یادد