افزالغتنامه دهخداافزا. [ اَ ] (نف مرخم ) افزاینده و افزون را گویند. (برهان ) (آنندراج ) (هفت قلزم ). افزاینده . علاوه کننده . زیادکننده . (ناظم الاطباء). افزاینده و به این معنی
افظعلغتنامه دهخداافظع. [ اَ ظَ ] (ع ن تف ) زشت تر. رسواتر. (ناظم الاطباء).فظیعتر. (یادداشت مؤلف ) : و استراق الشعر... افظع من سرقةالبیضاء والصفراء. (مقامات حریری ).
افزافرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. = افزودن۲. افزاینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): بهجتافزا، روحافزا، غمافزا.
ازعاجدیکشنری عربی به فارسیدلخوري , ازار , اذيت , ممانعت , ازردگي , رنجش , رنجش اور , بي ارام کردن , ناراحت کردن , اسوده نگذاشتن , اشفتن , مضطرب ساختن , بي قراري , ناارامي , زحمت , ناراحت
ازعجدیکشنری عربی به فارسیتند و تيز کردن , ترش کردن , تلخ و گس کردن , دلخورکردن , ازردن , رنجاندن , اذيت کردن , بستوه اوردن , خشمگين کردن , تحريک کردن , مزاحم شدن , مختل کردن , زودرنج ,
حزوریلغتنامه دهخداحزوری . [ ح َ زَوْ وَ ] (اِخ ) اصفهانی محمدبن ابراهیم بن یحیی بن حکم بن حزور ثقفی حزوری مولای سائب بن الافزع از اهل اصفهان است و از مصیصی محمدبن سلیمان روایت کن
ارعابلغتنامه دهخداارعاب . [ اِ ] (ع مص ) ترساندن . ترسانیدن . اِرهاب . اِفزاع . تخویف :اَرْعَبَه ُ؛ خَوَّفَه و اَفْزَعَه . (معجم الوسیط).
لقیطلغتنامه دهخدالقیط. [ل َ ] (اِخ ) ابن معبد الایادی . صاحب اغانی وی را لقیطبن معمر ذکر کرده . وی شاعری است جاهلی و به قصیدتی که در آن قوم خود را از غرور ایرانیان بیم داده است