افریلغتنامه دهخداافری . [ ] (اِخ ) نام دختر سیامک بن مشی بن کیومرث . (از تاریخ سیستان ص 3). و رجوع به تاریخ طبری چ لیدن ص 154 شود.
افریلغتنامه دهخداافری . [ اَ ف َ ] (اِ) مخفف آفرین است که در مقام تحسین گویند و بسکون ثانی هم درست است . (برهان ) (آنندراج ) (مؤید). کلمه ٔ تحسین و آفرین . (ناظم الاطباء).
عفریلغتنامه دهخداعفری . [ ع َ را ] (ع اِ) موی گردن خروس . || موی قفای مردم . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || پشم پیشانی ستور. (منتهی الارب ). موی پیشانی و ناصیه ٔ دابه . (ا
عفریلغتنامه دهخداعفری . [ ع ِ ری ی ] (ع ص ) مرد نیک خبیث کربز. (منتهی الارب ). خبیث منکر. (اقرب الموارد).
افریقیةلغتنامه دهخداافریقیة. [ اِ قی ی َ ](اِخ ) افریقا و در قدیم به تونس اطلاق میشده . (از فرهنگ فارسی معین ). حمداﷲ مستوفی آرد: از اقلیم دویم وسیم است . مملکتی طویل و عریض است و
افریقیةلغتنامه دهخداافریقیة. [ اِ قی ی َ ](اِخ ) افریقا و در قدیم به تونس اطلاق میشده . (از فرهنگ فارسی معین ). حمداﷲ مستوفی آرد: از اقلیم دویم وسیم است . مملکتی طویل و عریض است و