افروزلغتنامه دهخداافروز. [ اَ ] (ص ) روشن . (ناظم الاطباء) (هفت قلزم ) (برهان ) (آنندراج ) (مؤید). || (نف مرخم ) روشن کننده . (برهان ) (آنندراج ) (هفت قلزم ) (ناظم الاطباء) (مؤ
افروزفرهنگ انتشارات معین( اَ ) (اِفا.) در کلمات مرکب به معنی افروزنده آید: آتش افروز، جهان افروز، دل - افروز.
افروزفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. = افروختن۲. افروزنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آتشافروز، انجمنافروز، بستانافروز، جهانافروز، دلافروز، عالمافروز.
افروزندنلغتنامه دهخداافروزندن . [ اَ زَ دَ ] (مص ) افروخته شدن . || سوخته شدن . || تلف شدن . صرف شدن . (ناظم الاطباء).