عفرنلغتنامه دهخداعفرن . [ ع ِ ف َ ] (ع اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ). اسد. (اقرب الموارد). || (ص ) پلید. (منتهی الارب ).
افرنجاملغتنامه دهخداافرنجام . [ اِ رِ ] (ع مص ) از بیرون سوخته گوریدن گوشت و بریان شدن آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
افرنجشلغتنامه دهخداافرنجش . [ ] (اِ) نوعی معدنی است که در معدن زرنیخ بود. مثقالی از آن بر پنجاه مثقال مس نهند سفید و نرم شود. (از نزهةالقلوب ).
افرنباجلغتنامه دهخداافرنباج .[ اِ رِم ْ ] (ع مص ) بریان شدن پوست بره و خشک گردیدن بالای آن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
افرنتیلغتنامه دهخداافرنتی . [ ] (اِ) دینار، ج ، افرنتیه . و گاه آنرا افرنجه گویند. (النقود العربیه صص 111 - 112).