افراسلغتنامه دهخداافراس . [ اَ ] (اِ) خیمه . (برهان ) (هفت قلزم ). چادر. خیمه . خرگاه . دیوار خیمه . (ناظم الاطباء). || قنات . (برهان )(هفت قلزم ). در برهان بمعنی خیمه و قنات آور
افراسلغتنامه دهخداافراس . [ اَ ] (ع اِ) اسبان و این جمع فرس است که بمعنی اسب باشد. (غیاث اللغات ). ج ِ فَرَس ، بمعنی اسب . (آنندراج ) (منتهی الارب ) : از ترس و هراس با سلاح و افر
افراسلغتنامه دهخداافراس . [ اِ ] (ع مص ) گرفتن مال را و چیزی گذاشتن از آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || غفلت کردن شبان تا گرگ گوسپندی از رمه ٔ وی ببرد. (منتهی ال
افراصلغتنامه دهخداافراص . [ اِ ] (ع مص ) دست دادن فرصت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). فرصت کاری یافتن . (المصادر زوزنی ).
افراثلغتنامه دهخداافراث . [ اِ ] (ع مص ) جگر و شکنبه شکافتن و انداختن آنچه در آن باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سخن چینی نمودن و در بلا اندا
عفراسلغتنامه دهخداعفراس . [ ع ِ ] (ع اِ) شیر بیشه ٔ قوی و توانا. (منتهی الارب ). اسد. (اقرب الموارد).
افراس آبلغتنامه دهخداافراس آب . [ اَ س ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بمعنی سواران آب است که حباب باشد. (برهان ) (آنندراج ). حبابهای آب . (ناظم الاطباء). در برهان ، افراس آب بمعنی سوا
افراس آبلغتنامه دهخداافراس آب . [ اَ س ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بمعنی سواران آب است که حباب باشد. (برهان ) (آنندراج ). حبابهای آب . (ناظم الاطباء). در برهان ، افراس آب بمعنی سوا