افرازلغتنامه دهخداافراز. [ اِ ] (ع مص ) جدا کردن چیزی . (آنندراج ). جدا کردن و تمیز دادن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || دست دادن شکار به انداختن . || قادر گردانیدن جه
افرازلغتنامه دهخداافراز. [ اَ ] (اِ) بلندی . (برهان ) (شرفنامه ٔ منیری ). بمعنی بالا باشد. (فرهنگ اسدی ). بلندی . (آنندراج ) (هفت قلزم ). بلندی و قله . (ناظم الاطباء). بمعنی بالا
افراضلغتنامه دهخداافراض . [ اِ ] (ع مص ) عطا دادن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ) (ناظم الاطباء). || فریضه گردانیدن جهت کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)
افراضفرهنگ انتشارات معین( اِ ) [ ع . ] 1 - (مص م .) جیره و مقرری به کسی دادن . 2 - (مص ل .) واجب شدن زکات بر مال . 3 - جدا کردن چیزی برای کسی .
اَفرازrise, pitch 1واژههای مصوب فرهنگستانفاصلۀ عمودی خط پاکار تا بالاترین نقطۀ کمان زیرین قوس یا چَفته
افراز رخلغتنامه دهخداافراز رخ . [ اَ زِ رُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ). جانب بالای روی را گویند که افراز و فراز بمعنی بالا و رخ بمعنی روی است . در بعضی نسخه ها روی و صورت گرد را گوین
افراز کردنلغتنامه دهخداافراز کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) قسمت کردن . (یادداشت مؤلف ). تقسیم کردن ملک مشاع . و رجوع به افراز شود.