افزلغتنامه دهخداافز. [ اَ ] (ع مص ) برجستن . مقلوب وفز است . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). انا علی افاز و وفاز کاشاح و وشاح ، یعنی من بررفتنم . (منتهی الارب ). و
افزلغتنامه دهخداافز. [ اِ ف ِ ] (اِخ ) شهر قدیمی ایونی در ساحل دریای اِژه . در آنجا معبد دیان که از عجایب هفت گانه ٔ عالم است ، بنا شده بود و آن را ارستر بسوزانید، و نسطوریوس د
عفزلغتنامه دهخداعفز. [ ع َ ](ع مص ) بازی کردن مرد با اهل خود. || خوابانیدن شتر را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
عفزلغتنامه دهخداعفز. [ ع َ ] (ع اِ) چهار مغز مأکول که خورده شود. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). جوز و گردو. (ناظم الاطباء). عَفاز. (اقرب الموارد). رجوع به عفاز شود.
افذاذلغتنامه دهخداافذاذ. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ فَذّ، بمعنی تنها و یگانه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). فُذوذ. (منتهی الارب ).
افذاذلغتنامه دهخداافذاذ. [ اِ ] (ع مص ) یک بچه آوردن گوسفند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). یگانه زادن گوسفند. (تاج المصادر بیهقی ).
افذاذلغتنامه دهخداافذاذ. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ فَذّ، بمعنی تنها و یگانه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). فُذوذ. (منتهی الارب ).
افذاذلغتنامه دهخداافذاذ. [ اِ ] (ع مص ) یک بچه آوردن گوسفند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). یگانه زادن گوسفند. (تاج المصادر بیهقی ).
فذلغتنامه دهخدافذ. [ ف َذذ ] (ع ص ) تنها و یگانه . ج ، اَفْذاذ، فذود. (منتهی الارب ). فرد، یقال : ذهبا فذین .(از اقرب الموارد). || (اِ) اول تیر قمار، و هی عشرة اولها الفذ ثم ا