افتخاراتلغتنامه دهخداافتخارات . [ اِ ت ِ ] (ع اِ) ج ِ افتخار. نازش ها. بالیدنها. مباهات . شرفها : زتختت مملکت راشادمانی زتاجت خسروی را افتخارات .
افتخاراتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی رات، افتخار، سربلندی، فخر حلقۀگل، تاج پیروزی، جایزه، نشان، مدال، پاداش، تحسین بنای یادبود، مجسمه، حرم، معبد، یادبود
افتخاراًلغتنامه دهخداافتخاراً. [ اِ ت ِ رَن ْ ] (ع ق ) از روی افتخار. بطور نازش و مباهات . به افتخار.
افتخارالدینلغتنامه دهخداافتخارالدین . [ اِ ت ِ رُدْ دی ] (اِخ ) علی . رجوع به لباب الالباب ج 2 ص 197 شود.
افتخارالدینلغتنامه دهخداافتخارالدین . [ اِ ت ِ رُدْ دی ] (اِخ ) عبدالمطلب بن فضل هاشمی حلبی از فقهای حنفی بود. او راست : شرح الجامع الکبیر و این کتاب در فقه است . (از اعلام زرکلی ذیل ع
افتخارالدینلغتنامه دهخداافتخارالدین . [ اِ ت ِ رُدْ دی ] (اِخ ) ابوالفتح وزیر سنجر سلجوقی بود. رجوع به لباب الالباب و فهرست آن شود.