افکنده شدنلغتنامه دهخداافکنده شدن . [ اَ ک َ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب )فکنده شدن . افتاده شدن . از پای درآمدن : فکندش بیک زخم گردن ز کفت چو افکنده شد دست عذرا گرفت .عنصری .
انخفاضلغتنامه دهخداانخفاض . [ اِ خ ِ ] (ع مص ) افتاده شدن و به نشیب افتادن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). به نشیب افتادن . (غیاث اللغات ) (فرهنگ فارسی معین ). فرود