مایه گذاشتنلغتنامه دهخدامایه گذاشتن . [ ی َ / ی ِ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) به معنی مایه رفتن و در خرج افتادن است . نیز هرگاه کسی به جان کسی دیگر سوگند خورد، یا از کیسه ٔ او خرج کند بدو می
دولغتنامه دهخدادو. [ دُ ] (عدد، ص ، اِ) عدد معروف که ترجمه ٔ اثنین باشد و این بر لفظ جمع نیز بیاید. (آنندراج ). شمار پس از یک و پیش از سه . یک با یک . اثنان . اثنتان . اثنین .
دردلغتنامه دهخدادرد. [ دَ ] (اِ) وجع. الم . تألم . هو ادراک المحسوس المنافی ، من حیث هو مناف . (یادداشت مرحوم دهخدا). درد، خبر یافتن است ازحال ناطبیعی . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
دستلغتنامه دهخدادست . [ دَ] (اِ) از اعضای بدن . دوقسمت جدا از بدن که در دو طرف تن واقع و از شانه به پائین فروآویخته است و از چند قسمت مرکب است : بازو و ساعد و کف دست و انگشتان