افادتلغتنامه دهخداافادت . [ اِ دَ ] (ع مص ) افادة. برسولی نزد کسی آمدن . (منتهی الارب ). || فایده دادن . (منتهی الارب ). سود دادن . سود بخشیدن . فایدة. رجوع به این کلمه شود : تا
خلافت پناهیلغتنامه دهخداخلافت پناهی . [ خ ِ ف َ پ َ ] (ص نسبی مرکب ) منسوب به خلافت پناه و یاء در اینجا افادت تفخیم کند مجازاً، عالیمقام : خدمت خلافت پناهی خواجه علاءالحق والدین بطرف م
صد در صدلغتنامه دهخداصد در صد. [ ص َ دَ ص َ ] (ق مرکب ) جمله ای است که در تداول عامه افادت تأکید و رفع تردید کند: صد در صد چنین است ؛ مسلماً چنین است ، بی شبهه چنین است . || (ص مرک
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی الاَّدمی ، مکنی به ابوطالب بغدادی . از صاحب سیاق نقل شده که او امام در نحوو تصریف بود و به نیشابور شد و در آنجا اقامت گزید
حافظلغتنامه دهخداحافظ. [ ف ِ] (اِخ ) ابراهیم بن اورمةبن سیاوش بن فرّوخ اصفهانی ، مکنی به ابواسحاق . مردی کثیرالحدیث بود و در بغداد وبصره افادت میکرد و در ایام فتنه ٔ زنگیان بصره
قیاس شعریلغتنامه دهخداقیاس شعری . [ س ِ ش َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح منطق ) آنچه از تألیف اقوال حادث شود افادت تخیل کند بر وجهی که خواهند و در موضعی که خواهند و آن را قیاسا