اغیارلغتنامه دهخدااغیار. [ اَ ] (ع اِ) بیگانگان و این را فارسیان بجای مفرد استعمال کنند. (آنندراج ). دشمنان . مخالفان محبوب . (شرفنامه ٔ منیری ). یعنی دشمنان و مخالفان محبوب . آنکه یار نباشد. (مؤید). ج ِ غَیر، بمعنی سوا، مگر و جز آن . (المنجد). مأخوذ از تازی ، مردمان اجنبی و بیگانه و نامحرم
آغاریلغتنامه دهخداآغاری . (اِ) آغری . قسمی جامه ٔ ابریشمین سطبر که از آن مردان لباده و عباو سرداری کردندی و زنان یَل و نیم تنه و مانند آن .
آغارلغتنامه دهخداآغار. (اِ) نم . زه . ثاد. نداوت . ندا : عقیق وار شده ست آن زمین ز بس که ز خون بروی دشت و بیابان فروشده ست آغار. کسائی یا عنصری . || آنچه ترابد از کوزه ومانند آن : از هرچه سبو پر کنی از ز
اغارلغتنامه دهخدااغار. [ اَ ] (ص ) آغار و برانگیخته و تحریک شده . (ناظم الاطباء). برانگیخته و تحریک کرده . (آنندراج ) (برهان ). || نم کشیده و خیسیده . || آمیخته و سرشته . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و رجوع به آغار شود.
آغارفرهنگ فارسی عمید۱. نم و رطوبت که به زمین یا در چیزی فروبرود و اثر آن باقی بماند: ◻︎ عقیقزار شدهست آن زمین ز بس که ز خون / به روی دشت و بیابان فزون شدهست آغار (عنصری: ۷۵).۲. نم و رطوبت که از کوزه و مانند آن بیرون تراود: ◻︎ از خاطر پرعلم سخن ناید جز خوب / از پاکسبو پاک برون آید آغار (ناصرخسرو: ۳۷۷).
ایغارلغتنامه دهخداایغار. (ع مص ) (از «وغ ر») در سختی گرما درآمدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || کینه ورو خشمناک گردانیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد)(از آنندراج ). || گرم کردن از خشم کسی راو وغیر ساختن . || جوشانیدن آب و شیر و جزآن . (منتهی الارب ) (آنند
ناگفتنیفرهنگ فارسی عمیدآنچه شایستۀ گفتن نباشد؛ آنچه نباید گفت: ◻︎ مگو ناگفتنی در پیش اغیار / نه با اغیار با محرمترین یار (نظامی۲: ۲۴۹).
مانعه الاغیارواژهنامه آزادجلوگیرنده موارد ناخواسته ، گفته می شود جامعة الاکناف و مانعةالاغیار - بدین معنی است که دلیل یا مورد باید پوشش دهنده تمام زوایای مطلب بوده و در عین حال از موارد و یا مطالب بی مورد و زائد جلو گیری نماید . اصطلاح "جامع و مانع" بودن با حذف این دو کلمه "اکناف" و "اغیار" بکار رفته و مصرف می شود .