اغلاللغتنامه دهخدااغلال . [ اَ ] (ع اِ) طوقهای آهنی . ج ِ غُل ّ. و آبهای روان . (غیاث اللغات ). ج ِ غل . طوقهای آهنی . (آنندراج ). ج ِ غل ، یعنی تشنگی یا سختی و سوزش تشنگی و سوزش
اغلاللغتنامه دهخدااغلال . [ اِ] (ع مص ) کشیدن پوست را با اندک گوشت و پیه : اغل فی الجلد اغلالا. (منتهی الارب ) (آنندراج ). پوست کندن از شتر به اندک گوشت و پیه . یقال : «اغل الجزا
اقلاللغتنامه دهخدااقلال . [ اِ] (ع مص ) کم کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اندک کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || اندک یافتن چیزی را. || اندک آوردن . (منتهی الارب ) (ناظم الا
أَغْلَالَفرهنگ واژگان قرآنغل ها(غل:قيد و طوقي است که با آن دست و پاي مجرم را به گردنش ميبندند.کلمه اغلال جمع غُل است ، و آن عبارت است از طوقي که به گردن اشخاص مياندازند ، تا خواري و ذلت
أَغْلَالَفرهنگ واژگان قرآنغل ها(غل:قيد و طوقي است که با آن دست و پاي مجرم را به گردنش ميبندند.کلمه اغلال جمع غُل است ، و آن عبارت است از طوقي که به گردن اشخاص مياندازند ، تا خواري و ذلت
خیانت کردنلغتنامه دهخداخیانت کردن . [ ن َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خیانت ورزیدن . (یادداشت مؤلف ).غَل ّ. غش . (دهار) خون . اختیان . اغلال . ادهان . (منتهی الارب ) : هرچند چنین است از سلطا
ارسابلغتنامه دهخداارساب . [ اِ ] (ع مص ) گودافتادن چشم از جوع . فرورفتن چشم بمغاک از گرسنگی . (منتهی الأرب ). || بتک بردن چیزی . فرونشاندن به تک . ته نشین کردن . الحدیث فی وصف ا
حسن قوی درلغتنامه دهخداحسن قوی در. [ ح َ س َ ن ِ دَ ] (اِخ ) ابن علی خلیلی (1204 - 1262 هَ . ق .). از فرزندان عبداﷲ غزوانی مغربی است ، و پدرش در قدس خلیل سکونت گزید و او در مصرو در هم
خیانتلغتنامه دهخداخیانت . [ ن َ ] (ع اِمص ) غدر. مکر. حیله . ناراستی . (ناظم الاطباء). دغلی . ناراستی . (غیاث اللغات ). ضد امانت . زنهارخواری . نااستواری . اغلال . (یادداشت مؤلف