اغرافرهنگ انتشارات معین( اِ ) [ ع . اغراء ] 1 - (مص م .) شوراندن ، تحریک کردن . 2 - (اِمص .) انگیزش .
اغرافرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. برانگیختن؛ تحریک کردن.۲. وادار کردن.۳. دشمنی انداختن میان دو کس.۴. آزمند گردانیدن.
اقرءلغتنامه دهخدااقرء. [ اَ رَءْ ] (ع ن تف ) اسم تفضیل از قرائت . مقری تر. خواننده تر. داناتر بقرآن . آشناتر بقرائت قرآن و علوم آن . قال ابن کثیر: کان الصدیق اقرء الصحابة؛ ای اع
اقرعلغتنامه دهخدااقرع . [ اَ رَ ] (ع ص ، اِ) کل . (مهذب الاسماء) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (شرح نصاب ). مردکل [ کچل ] که موی سر او بعلتی افتاده باشد. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (
اغرا کردنلغتنامه دهخدااغرا کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تشویق کردن . ترغیب کردن . تحریض کردن : در نهان ایشان را اغرا کرده و دل قوی گردانیده . (تاریخ بیهقی ص 537). و رجوع به اغراء
اغراهیلغتنامه دهخدااغراهی . [ اُ غ ُ ] (حامص ) در تداول عامه ، پول بگدا یا دوست دادن در سفر. (یادداشت بخط مؤلف ).
اغرا کردنلغتنامه دهخدااغرا کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تشویق کردن . ترغیب کردن . تحریض کردن : در نهان ایشان را اغرا کرده و دل قوی گردانیده . (تاریخ بیهقی ص 537). و رجوع به اغراء
اغراءلغتنامه دهخدااغراء. [ اِ ] (ع مص ) آزمند گردانیدن . یقال : اُغری به (مجهولاً)؛ یعنی آزمند آن گردید و اغراء به ؛ آزمند آن گردانید. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آزمند گردانی
اغرای کردنلغتنامه دهخدااغرای کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تحریض کردن . ترغیب نمودن . قوی دل گردانیدن : اغرای تمام کرده بود و کار ما را در چشم و دل ایشان سبک کرده و گفته که پای افشا
اغراهیلغتنامه دهخدااغراهی . [ اُ غ ُ ] (حامص ) در تداول عامه ، پول بگدا یا دوست دادن در سفر. (یادداشت بخط مؤلف ).