اغردیکشنری عربی به فارسیفريفتن , اغواکردن , تطميع , بدام کشيدن , جلب کردن , اغوا کردن , دچار وسوسه کردن
اغرلغتنامه دهخدااغر. [ اَ غ َرر ] (اِخ ) بطن اغر در راه کوفه به مکه بین خزیمیه و اجفر در سه میلی خزیمیه قرار دارد. || نصر گوید: اغر، کوهی است در بلاد طی و در آنجا آبیست که درخت
اغرلغتنامه دهخدااغر. [ اَ غ َرر ] (اِخ ) معروف به این لقب عبداﷲبن ابی عبداﷲ الاغر است . او را بجهت سپیدی روی به این لقب خواندند. او از مردم مدینه بود و مالک از وی روایت کرد. (ا
اغرلغتنامه دهخدااغر. [ اَ غ َرر ] (ع ص ، اِ) سپیدپیشانی . (آنندراج ). سپیدروی . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). سفیدروی . (مهذب الاسماء خطی ). || مرد نیکو. (منتهی الارب
اقرلغتنامه دهخدااقر. [ اُ ق ُ ] (ع اِ) وادی فراخ پر از گیاه تلخ و شورمزه و آب . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
عقرلغتنامه دهخداعقر. [ ع َ ق ِ ] (ع ص ) مرغ که پرش از آفتی که رسیده نروید. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
اغر شمراخیلغتنامه دهخدااغر شمراخی . [ اَ غ َرْ رِ ش ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی از ستور که سپیدی پیشانیش خیشوم آن را فراگرفته باشد. رجوع به صبح الاعشی ج 2 ص 19 شود.
اغر عصفوریلغتنامه دهخدااغر عصفوری . [ اَ غ َرْ رِ ع ُ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) نوعی از ستور که سپیدی پیشانی آن رقیق بود و از پیشانیش تجاوز نکرده باشد. (صبح الاعشی ج 2 ص 19).
اغر به خیرفرهنگ انتشارات معین(اُ غُ. بِ. خِ) [ تُر - ع . ] جملة دعایی به معنی : 1 - خیر پیش ، به سلامت . 2 - روز به خیر، وقت به خیر.
اغراهیلغتنامه دهخدااغراهی . [ اُ غ ُ ] (حامص ) در تداول عامه ، پول بگدا یا دوست دادن در سفر. (یادداشت بخط مؤلف ).