اغراهیلغتنامه دهخدااغراهی . [ اُ غ ُ ] (حامص ) در تداول عامه ، پول بگدا یا دوست دادن در سفر. (یادداشت بخط مؤلف ).
واثق بالغتنامه دهخداواثق با. [ ث ِ ق ُ بِل ْ لاه ] (اِخ ) (الَ ...) نهمین خلیفه ٔ عباسی ، کنیه ٔ او ابوجعفر بود و نام وی هارون بن محمد معتصم بن هارون ، نام مادرش قراطیس و جاریه ای
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن العباس مکنی به ابوطاهر و معروف به ابن البرخشی و ملقب به موفق الدین . ابن ابی اصیبعه در عیون الانباء (ج 1 ص 256) آرد که : او ا
اسحاق خانلغتنامه دهخدااسحاق خان . [ اِ] (اِخ ) وی از اواسطالناس ایل قرائی و پدر او که درملازمت یک تن از رؤسای طایفه ٔ قراتاتار [ قراتاتار طایفه ای بودند که از ترکستان بهمراهی امیر ت
لبنلغتنامه دهخدالبن . [ ل َ ب َ ] (ع اِ) شیر و آن اسم جنس است . ج ، البان . (منتهی الارب ). و هو مرکبة من مائیة و جبنیة و دسومة : چگونه جدری جدری کجا ز پستانش هنوز هیچ لبی بوی
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن مفرج بن ابی الخلیل النباتی ، مکنی به ابوالعباس و معروف به ابن الرومیة اموی اندلسی اشبیلی . ابن ابی اصیبعه در عیون الانباء آرد