اغازلغتنامه دهخدااغاز. [ اَ ] (اِ) قصد و اراده . || صدا وندا. || ابتدای هر کار و آغاز. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (برهان ). مخفف آغاز. (فرهنگ نظام ).
آغازدیکشنری فارسی به انگلیسیbeginning, birth, commencement, dawn, embryo, front, inception, incipience, initiation, introduction, onset, outset, prime, rise, start
آغازفرهنگ مترادف و متضادابتدا، اوان، اوایل، اول، بدایت، بدو، سرآغاز، شروع، عنفوان، فاتحه، مبدا، مطلع، مقدمه، نخست ≠ پایان
آغازلغتنامه دهخداآغاز. (اِ) بدائت (بدایت ).بدء (بدو). ابتدا. ابتداء. فاتحه . مفتتح . شروع . سر.دخش . درآمد. صدر. مبداء. اوّل . نخست . ازل . اصل . مقابل فرجام و انتها و انجام و ب
آغازفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم غاز، ابتدا، اول، شروع، سر، مرکز بدو، بدایت، عنفوان، مبدأ▼ طلوع، ورود برخاست، حلول، نشئت، فرارسیدن نوباوگی، جوانی آغاز تاریخ، بدویت، کهنگی تأسیس، افتت