اعینیلغتنامه دهخدااعینی . [ اَ ی َ ] (ص نسبی ) نسبت است به اعین بمعنی فراخی در چشم . (از لباب الانساب ).
اعینیلغتنامه دهخدااعینی . [ اَ ی َ ] (اِخ ) نام یکی از جدها است که بدو نسبت کنند. از آن جمله ابوعلی محمدبن علی محمدبن علی بن احمد اعینی طالقانی فقیه شافعی است . وی به سال پانصد و
اعیویلغتنامه دهخدااعیوی . [ اَ ی َ ] (ص نسبی ) منسوب است به اعیی که پدر بطنی است از جرم . (منتهی الارب ).
huddlesدیکشنری انگلیسی به فارسیهودل، ازدحام، اجتماع افراد یک تیم، درهم ریختگی، کنفرانس مخفیانه، روی هم ریختن، روی هم انباشتن، ازدحام کردن
حارثلغتنامه دهخداحارث . [ رِ ] (اِخ )ابن عبداﷲبن وهب الأزدی النمری الدوسی . او محدثی نزیل فلسطین و بقولی صحابی است . ابن منده گوید که بخاری او را صحابی گفته است و باسنادی ضعیف
لیلیلغتنامه دهخدالیلی . [ ل َ لا ] (اِخ ) الاخیلیة بنت عبداﷲبن الرحال بن شداد الاخیلیة یا رحّالة. از شاعرات مولدات عرب صدر اسلام است و او را دیوانی است مشروح . توبةبن الحمیر دلب
اعیویلغتنامه دهخدااعیوی . [ اَ ی َ ] (ص نسبی ) منسوب است به اعیی که پدر بطنی است از جرم . (منتهی الارب ).