اعوصلغتنامه دهخدااعوص . [ اَ وَ ] (اِخ ) جائی است نزدیک مدینه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). موضعی است نزدیک به مدینه . (از اقرب الموارد). جائی است بنزدیک مدینه که در چند میلی آن
اعوصلغتنامه دهخدااعوص . [ اَ وَ ] (ع اِ) بیت که معنی آن دشوار باشد. عوص . (منتهی الارب ). چیزی که معنیش دشوار باشد. (ناظم الاطباء). آنچه غامض باشد که واقف بر آن نتوان شد. (از اق
اعوسلغتنامه دهخدااعوس . [ اَ وَ ] (ع ص ) آنکه وقت خنده و جز آن ، کنج دهنش برآید. (منتهی الارب ) (از آنندراج ). آنکه در وقت خنده و جز آن ، کنج دهنش برآید. (ناظم الاطباء). آنکه دا
اسماعیللغتنامه دهخدااسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن عمروبن سعیدبن العاصی . وی ساکن اعوص ، در ده واندمیلی مشرق مدینه بود و او را فضل کبیر بود. (سیرة عمربن عبدالعزیز ص 278).
عوصلغتنامه دهخداعوص . (ع ص ، اِ) ج ِ أعوص . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به اعوص شود. || ج ِ عَوصاء. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به عوصاء شود. || ج ِ عائص . (منتهی
اعواصلغتنامه دهخدااعواص . [ اِع ْ ] (ع مص ) دشوار کردن کار بر خصم . (از منتخب از غیاث اللغات ). درپیچان نمودن کار بر خصم . یعدی بالباء. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
عوصاءلغتنامه دهخداعوصاء. [ ع َ ] (ع ص ، اِ) کلمه ٔ غریب و دشوار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سختی و سخت ودشوار از هر چیزی . (منتهی الارب ) (آنن
غافقیلغتنامه دهخداغافقی . [ ف ِ قی ی ] (اِخ ) ابن حرب . یکی از سران مردم مصر که بر عثمان بن عفان شوریدند و او را کشتند: در اوایل سنه ٔ خمس و ثلثین از هجرت سیدالمرسلین از مصر و کو