عانلغتنامه دهخداعان . [ نِن ْ ] (ع ص ) عانی . اسیر و بندی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به عانی شود.
اعناتلغتنامه دهخدااعنات . [ اِ ] (ع مص ) رنجانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || در کاری دشوار افکندن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خود را بکار سخت و دشوار افک
اعنانلغتنامه دهخدااعنان . [ اِ ] (ع مص ) قاضی بر کسی حکم نامردی نمودن ، یا بجادویی از زنان بازداشته شدن : اُعن ّ عن المرئة اعناناً (مجهولاً). (منتهی الارب ) (آنندراج ). حکم نامرد
اعناتلغتنامه دهخدااعنات . [ اِ ] (ع مص ) رنجانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || در کاری دشوار افکندن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خود را بکار سخت و دشوار افک
اعناملغتنامه دهخدااعنام . [ اِ ] (ع مص ) چریدن ستور درخت عنم را. (ناظم الاطباء). چریدن ستور عنم را. (آنندراج ). چریدن چارپایان درخت عنم را. (از اقرب الموارد).
اعنازلغتنامه دهخدااعناز. [ اِ ] (ع مص ) مایل گردانیدن کسی را: اعنزه اعنازاً؛ مایل گردانید او را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مایل گردانیدن . مایل ساختن کسی را. (از اقرب الموار
اعناکلغتنامه دهخدااعناک . [ اَ ] (اِخ ) شهرکی است در نواحی حوران از توابع دمشق . (از معجم البلدان ).