لغتنامه دهخدا
اعم . [ اَ ع َم م ] (ع ص ، اِ) گروه بسیار. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). جماعت بسیار. (از اقرب الموارد). || درشت و سطبر از هر چیزی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). درشت . (از اقرب الموارد). || درازبالا. (منتهی الارب ). رجل اعم ؛ مرد درازبالا و کذلک نخل اعم . (ناظم الاطباء