اعقدلغتنامه دهخدااعقد. [ اَ ق َ ] (ع ص ) آنکه زبانش گره بندد وقت سخن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گرفته سخن . (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ) (تاج المصادر بیهقی ). || سگ و گرگ پیچیده
عاقدلغتنامه دهخداعاقد. [ ق ِ ] (ع ص ) عقدکننده . || گره زننده . (غیاث اللغات ). استوارکننده . (اقرب الموارد). || جاء عاقداً عنقه ؛ آمد خم کننده گردن خود را از روی تکبر. (اقرب ال
عاقدفرهنگ انتشارات معین(ق ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - پیمان کننده . 2 - کسی که قرارداد می بندد. 3 - اجرا کننده صیغة عقد.
عقداءلغتنامه دهخداعقداء. [ ع َ ] (ع ص ) مؤنث أعقد. زنی که در سخن زبان وی بسته گردد. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به اعقد شود. || گوسپند که دنب او گوئی گره بسته است
پیچیده دنبلغتنامه دهخداپیچیده دنب . [ دَ / دِ دُمْب ْ ] (ص مرکب ) دارای دم تاب خورده : اعقد؛ گرگ و سگ پیچیده دنب . (منتهی الارب ).
حارثلغتنامه دهخداحارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن ربیعبن زیادبن سفیان بن عبداﷲبن ناشب بن هدم بن عودبن قطیعةبن عبس عبسی صحابی و یکی از نه تن وفد بنی عبس است که بخدمت پیغمبر رسیدند و پیغم
اعقادلغتنامه دهخدااعقاد. [ اِ ] (ع مص ) جوشانیده درشت و سطبر نمودن چیزی را. قال الکسائی : یقال للقطران و الرب و نحوه : اعقدته حتی تعقد. (منتهی الارب ). در جوشانیدن ستبر نمودن چیز
ناکسلغتنامه دهخداناکس . [ ک َ ] (ص مرکب ) بدسرشت . فرومایه . کمینه . دون . پست . خوار. ذلیل . (از ناظم الاطباء). دنی . (دهار) (منتهی الارب ). خسیس . (زمخشری ) (دهار). مردم فروما