اعقاب (آیندگان)فرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم آیندگان)، سلاله، بازمانده، فرزند، عقبه، خلف [ اعقاب 170] آیندگان، نسلهای بعد، نسب ولیعهد، وارث، ذینفع جانشین، فرد جایگزین قوای تازهنفس، نیروی کمکی، نیروی امدادی، قوای کمکی خون تازه، تازهوارد نسل، نژاد
احقابلغتنامه دهخدااحقاب . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ حُقُب و حُقب . روزگارها. سالهای هشتاد هشتاد. زمانهای درازپی درپی . || ج ِ حَقَب ، بمعنی پالان اشتر.
احقابلغتنامه دهخدااحقاب . [ اِ ] (ع مص ) احقاب معدن ؛ نیافتن چیزی در کان . یافت نشدن چیزی در معدن . (منتهی الارب ). || احقاب بعیر؛ تنگ بستن بر شتر. || در حقیبه نهادن . (تاج المصادر) (زوزنی ). || در پس خود بستن شترسوار چیزی را. || پس خود بر شتر سوار کردن کسی را. (منتهی الارب ).
اعقابلغتنامه دهخدااعقاب . [ اَ ] (ع اِ) پس ماندگان و پس آیندگان و پسران و اولاد. ج ِ عقب . (غیاث اللغات ). ج ِ عَقِب . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). ج ِ عَقِب ، بمعنی پسر و پسر پسر. و منه : لانردهم علی اعقابهم ؛ ای الی حالتهم الاولی . (منتهی الارب ). فرزندان که پس پدر باشند. فرزندانی از
اعقابلغتنامه دهخدااعقاب . [ اِ ] (ع مص ) بنوبت سوار شدن یکدیگر. بنوبت برنشستن با کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بنوبت سوار شدن یکدیگر. (آنندراج ). نوبت گذاشتن در سوار شدن با کسی . (از اقرب الموارد). نوبت کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || پاداش دادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء
قوای کمکیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) قوای کمکی، نیروی امدادی(کمکی)، اسب تازهنفس، خون تازه دوست همپیمان، آجودان، آسیستان، دستیار قابله، ماما نیروی احتیاط اعقاب (آیندگان)
اعقابلغتنامه دهخدااعقاب . [ اَ ] (ع اِ) پس ماندگان و پس آیندگان و پسران و اولاد. ج ِ عقب . (غیاث اللغات ). ج ِ عَقِب . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). ج ِ عَقِب ، بمعنی پسر و پسر پسر. و منه : لانردهم علی اعقابهم ؛ ای الی حالتهم الاولی . (منتهی الارب ). فرزندان که پس پدر باشند. فرزندانی از
اعقابلغتنامه دهخدااعقاب . [ اِ ] (ع مص ) بنوبت سوار شدن یکدیگر. بنوبت برنشستن با کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بنوبت سوار شدن یکدیگر. (آنندراج ). نوبت گذاشتن در سوار شدن با کسی . (از اقرب الموارد). نوبت کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || پاداش دادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء
اعقابلغتنامه دهخدااعقاب . [ اَ ] (ع اِ) پس ماندگان و پس آیندگان و پسران و اولاد. ج ِ عقب . (غیاث اللغات ). ج ِ عَقِب . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). ج ِ عَقِب ، بمعنی پسر و پسر پسر. و منه : لانردهم علی اعقابهم ؛ ای الی حالتهم الاولی . (منتهی الارب ). فرزندان که پس پدر باشند. فرزندانی از
اعقابلغتنامه دهخدااعقاب . [ اِ ] (ع مص ) بنوبت سوار شدن یکدیگر. بنوبت برنشستن با کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بنوبت سوار شدن یکدیگر. (آنندراج ). نوبت گذاشتن در سوار شدن با کسی . (از اقرب الموارد). نوبت کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || پاداش دادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء