ماهیلغتنامه دهخداماهی . (اِ) ترجمه ٔ سمک و حوت . (آنندراج ).حیوانی که در آب زیست دارد و دارای ستون فقری می باشد و به تازی حوت نامند. (ناظم الاطباء). در اوستا، «مسیه » (ماهی ). پ
ثافسیالغتنامه دهخداثافسیا. (معرب ، اِ) اذرباس . (بحر الجواهر). || ثافیسا. در منهاج ثافیستا نیز آمده است و آن صمغ سداب برّی است . (بحر الجواهر). || صمغ سداب کوهی . || یتبون . || و
طلقلغتنامه دهخداطلق . [ طَ ] (معرب ، اِ) پنبه ٔ کوهی . || دوائی است که ضماد آن نافع سوختگی است (و مشهور در آن سکون لام ، یا آن غلط است ). معرب تلک . || ابوحاتم گوید: طلق (بکسر
طین مختوملغتنامه دهخداطین مختوم . [ ن ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) با زهر مقاومت و مقابله کند و مضرت اورا دفع کند و زخم دندان و نیش گزندگان را دفع کند وآماسها را که ماده ٔ او از گ
ضمادلغتنامه دهخداضماد. [ ض ِ ] (ع اِ) مرهم . (دهار) (زمخشری ). مرهم جراحت . (مهذب الاسماء). دارو که بر جراحت نهند. ادویه با مایعی درآمیخته که بر عضوی نهند. دواهای زفت که محتاج ب