اعزللغتنامه دهخدااعزل . [ اَ زَ ] (اِخ ) نام آبی است در وادیی از دیار بنی کلب . (از معجم البلدان ):لمن الدیار کأنها لم تحلل بین الکناس و بین طلح الاعزل . جریر (از معجم البلدان ).و برای تفصیل بیشتر به همان کتاب رجوع شود.
اعزللغتنامه دهخدااعزل . [ اَ زَ ] (ع ص ) ریگ توده ٔ جداگانه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). ریگ زار تنهای جدامانده . (از اقرب الموارد). || ستور کج دنب ، عادةً نه خلقةً و آن عیب است . (منتهی الارب ). ستور کج دنب که از روی عادت باشد نه خلقت و آن عیب است . (ناظم الاطباء). از ستور آنک
اعزلدیکشنری عربی به فارسیجداکردن , رسواکردن , قطع همکاري وشرکت , جدا کردن , مجزا کردن , روپوش دار کردن , با عايق مجزا کردن , بصورت جزيره دراوردن , سوا کردن , در قرنطينه نگاهداشتن , تنها گذاردن , منفرد کردن , عايق دار کردن
اعجللغتنامه دهخدااعجل . [ اَ ج َ ] (ع ص ) کم مدت . و منه الحدیث : حتی یموت الاعجل ای لاافارقه حتی یموت احدنا و هو الاقرب اجلاً. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (ن تف ) شتابان تر. عاجل تر. بشتاب تر. شتابنده تر. (یادداشت بخط مؤلف ).
اعجل الشیبیلغتنامه دهخدااعجل الشیبی . [ اَج َ لُش ْ ش َ ] (اِخ ) مردی است از بنی شیبه که کلیددارکعبه بوده اند. او را سرگذشتی است درباره ٔ اختلافی که با برادرزاده ٔ خود در زمان سلیمان بن خالد داشته و برای قضاوت به طلحةبن هرم قاضی مکه شکایت برده است . برای تفصیل آن رجوع شود به عقدالفرید ج <span class=
اعزلانلغتنامه دهخدااعزلان . [ اَ زَ ] (اِخ ) نام دو وادی است که یکی را اعزل الریان گویند بدان جهت که آب دارد و دیگری را اعزل الظمآن گویند به اعتبار آنکه بی آب است . ابوعبیده گوید: اعزلان دو وادی است در بلاد بنی حنظلةبن مالک که ارض مروت را قطع کنند. (از معجم البلدان ):هل رام جو سویقتین مکانه
اعزلهلغتنامه دهخدااعزله . [ اَ زَ ل َ ] (اِخ ) نام موضعی است . (منتهی الارب ). وادیی ازآن عنبربن عمربن تمیم . (از معجم البلدان ).
عزلانلغتنامه دهخداعزلان . [ ع ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ أعزل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به اعزل شود.
عزللغتنامه دهخداعزل . [ ع ُزْ زَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ أعزل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به اعزل شود.
عزللغتنامه دهخداعزل . [ ع ُ ] (ع اِمص ) ضعف . (اقرب الموارد). ضعف و سستی . (ناظم الاطباء). || بیکاری . (منتهی الارب ). || بی سازی و بی سلاحی . (منتهی الارب ). || (ص ، اِ) ج ِ أعزل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به اعزل شود.
معازیللغتنامه دهخدامعازیل . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَعزَل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به اعزل و معازل شود. || ج ِ مِعزال . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). مردان بی نیزه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به معزال شود.
اعزاللغتنامه دهخدااعزال . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عُزُل ، مرد بی سلاح . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به عزل شود. || ج ِ اَعزَل ، بمعنی آنکه یکی از استخوان سرینش شکسته و مرد بی سلاح و ابر بی باران و جز آن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). و رجوع به اعزل شود.
اعزلانلغتنامه دهخدااعزلان . [ اَ زَ ] (اِخ ) نام دو وادی است که یکی را اعزل الریان گویند بدان جهت که آب دارد و دیگری را اعزل الظمآن گویند به اعتبار آنکه بی آب است . ابوعبیده گوید: اعزلان دو وادی است در بلاد بنی حنظلةبن مالک که ارض مروت را قطع کنند. (از معجم البلدان ):هل رام جو سویقتین مکانه
اعزلهلغتنامه دهخدااعزله . [ اَ زَ ل َ ] (اِخ ) نام موضعی است . (منتهی الارب ). وادیی ازآن عنبربن عمربن تمیم . (از معجم البلدان ).