اعزاللغتنامه دهخدااعزال . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عُزُل ، مرد بی سلاح . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به عزل شود. || ج ِ اَعزَل ، بمعنی آنکه یکی از استخوان سرینش
اعضاللغتنامه دهخدااعضال . [ اِ ] (ع مص ) سخت گردیدن بر کسی کار: اعضله الامر و به ؛ سخت گردید بر وی کار. (منتهی الارب ). سخت و دشوار گردیدن کاری . (آنندراج ). سخت گردیدن بر شخص کا
عزللغتنامه دهخداعزل . [ ع ُ زُ ] (ع ص ) مرد بی سلاح . (منتهی الارب ). آنکه سلاح با او نباشد. (از اقرب الموارد). ج ، اَعزال . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
ابوالطیبلغتنامه دهخداابوالطیب . [ اَ بُطْ طَی ْ ی ِ ] (اِخ ) وشاء. محمدبن احمدبن اسحاق الاعزالی الوشاء. رجوع به وشاء... شود.
حارثلغتنامه دهخداحارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن عمروبن مزیقیأبن عامر. یکی از ملوک حمیر است و چون شکنجه با آتش را مرسوم کرد او را محرق گفتندی . دو برد او در تاریخ و ادب عرب داستانها د
احمد نوریلغتنامه دهخدااحمد نوری . [ اَ م َ دِ ] (اِخ ) ابوالحسن احمدبن محمد خراسانی نوری . یکی از مشایخ صوفیه . هجویری گوید: وی را مذهبی مخصوص است در تصوف که بمذهب نوری معروف است و پ
علی عبسیلغتنامه دهخداعلی عبسی . [ ع َ ی ِ ع َ ب َ] (اِخ ) ابن حسین بن علی عبسی . مشهور به ابن کوچک وراق . ادیب بود و در مصر تحصیل کرد و ساکن شام و ساحل شد. وی در سال 394 هَ . ق . در