اعرفلغتنامه دهخدااعرف . [ اَ رَ ] (ع ص ) اسب بسیاریال . (منتهی الارب ). اسب یال دار. (آنندراج ). اسبی درازبش . (تاج المصادر بیهقی ). اسبی که بش بزرگ دارد و درازگردن . (المصادر ز
عارفلغتنامه دهخداعارف . [ رِ ] (اِخ ) (احمد...الزین ) یکی از نویسندگان و ادباء بزرگ عرب در قرن 14 هجری و صاحب مجله ٔ عرفان صیداست . او دارای تألیفاتی مانند تاریخ صیدا وتاریخ شی
تزبرةلغتنامه دهخداتزبرة. [ ت َ ب ِ رَ ] (ع اِ) خط. (منتهی الارب ). خط و کتابت . (اقرب الموارد) (متن اللغة). اصمعی گوید: سمعت اعرابیاً یقول انا اعرف تزبرتی ؛ ای خطی و کتابتی . (اق
احمرلغتنامه دهخدااحمر. [ اَ م َ ] (اِخ ) نام کوهی بمکه و آن یکی از اَخشبان است ، و بر قعیقعان مشرف است و آنرا در جاهلیت اعرف میگفتند. (مراصد).
اتبعلغتنامه دهخدااتبع. [ اَ ب َ ] (ع ن تف ) تابعتر: و از عبداﷲ محمدبن الفضل البلخی می آید که گفت : اعرف الناس باﷲ اشدهم مجاهدةً فی اوامره و اتبعهم بسنة نبیه . (هجویری ).- امثال