اعرافلغتنامه دهخدااعراف . [ اَ ] (اِخ ) مواضع است . (منتهی الارب ). یاقوت آرد: در اصل بلندیها از ریگزارها باشد و یکی ِ آن عرفه است . ابوزیادگوید: در بلاد عرب ، بلدهای بسیاری بدین
اعرافلغتنامه دهخدااعراف . [ اَ ] (ع اِ) نوعی از خرمابنان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نوعی است از درختان خرما. (آنندراج ). بصیغه ٔ جمع، قسمی از درخت خرماست . (از اقرب الموارد
أَعراففرهنگ واژگان قرآنقسمتهاي بالاي حجاب و تلهاي شني و عرف به معني يال اسب و تاج خروس و قسمت بالاي هر چيزي است . معلوم ميشود که اين کلمه به هر معنا که استعمال شود ، معناي علو و بلند
اصحاب اعرافلغتنامه دهخدااصحاب اعراف . [ اَ ب ِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) و نادی اصحاب الاعراف (قرآن 48/7)؛ و آواز دادند یاران اعراف . بگفته ٔ برخی از مفسران گروهی باشندکه سیّآت و ح
أَعراففرهنگ واژگان قرآنقسمتهاي بالاي حجاب و تلهاي شني و عرف به معني يال اسب و تاج خروس و قسمت بالاي هر چيزي است . معلوم ميشود که اين کلمه به هر معنا که استعمال شود ، معناي علو و بلند
اصحاب اعرافلغتنامه دهخدااصحاب اعراف . [ اَ ب ِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) و نادی اصحاب الاعراف (قرآن 48/7)؛ و آواز دادند یاران اعراف . بگفته ٔ برخی از مفسران گروهی باشندکه سیّآت و ح
المصلغتنامه دهخداالمص . [ اَ لِف ْ لام ْ میم ْ صادْ ] (حروف مقطعه ) ای انا اﷲ اعلم و افصل ؛ منم خدای که میدانم و پیدا میکنم . (ترجمان علامه ٔ جرجانی تهذیب عادل بن علی ). از فوات