اعتمادلغتنامه دهخدااعتماد. [ اِ ت ِ ] (اِخ ) یکی از شعرای خراسان است . وی در شیراز میزیسته و از اشعار اوست :بیاد لعل تو چشمم ز اشک پرگهر است گر این نثار ترا لایق است در نظر است .(از قاموس الاعلام ترکی ).
اعتمادلغتنامه دهخدااعتماد. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بشب سیر کردن گرفتن ، یقال : اعتمد لیلته ؛ بشب سیر کردن گرفت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بشب بر مرکب سیر سوار شدن . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || تکیه نمودن برکسی . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از متن اللغة).تکیه کردن . (آنندراج ) (ت
اعتماددیکشنری عربی به فارسیتخصيص , منظورکردن (بودجه) , بستگي , وابستگي , موکول (بودن) , عدم استقلا ل , اتکاء متقابل
اعتمادفرهنگ فارسی عمید۱. تکیه کردن؛ پشتگرمی؛ وثوق.۲. متکی شدن به کسی و کاری را به او سپردن؛ واگذاشتن کار به کسی.
اعتماطلغتنامه دهخدااعتماط. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) در آبروی کسی رخنه کردن و عیبناک نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). عیب کردن کسی را و او را بچیزی که در او نیست متهم ساختن . (از متن اللغة).
اهتماطلغتنامه دهخدااهتماط. [ اِ ت ِ] (ع مص ) آب ستدن بستم . || دشنام دادن و نقیصه گفتن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). عیب کردن و دشنام دادن . (تاج المصادر بیهقی ). عرض و آبروی کسی بردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
قابل اعتمادلغتنامه دهخداقابل اعتماد. [ ب ِ ل ِ اِ ت ِ ] (ص مرکب )قابل اطمینان . آنکه یا آنچه اعتماد کردن را بشاید.
اعتماد افتادنلغتنامه دهخدااعتماد افتادن . [ اِ ت ِ اُ دَ ](مص مرکب ) مورد اطمینان قرار گرفتن . وثوق و اطمینان بکسی پیدا شدن : از جمله ٔ همه معتمدان و خدمتکاران اعتماد بر وی افتاد. (تاریخ بیهقی ص 105).
اعتماد بستنلغتنامه دهخدااعتماد بستن . [ اِ ت ِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) تکیه کردن . اعتماد کردن . وثوق و اطمینان داشتن : جهان بر آب نهاده ست و زندگی بر بادبر آب و باد کجا اعتماد کس بستست .سعدی .
اعتمادنامهلغتنامه دهخدااعتمادنامه . [ اِ ت ِ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) اعتبارنامه . (ناظم الاطباء). رجوع به اعتبارنامه شود.
اعتمادالدولهلغتنامه دهخدااعتمادالدوله . [ اِ ت ِ دُدْ دَ ل َ ] (اِخ ) حاتم بیک . وی وزیر شاه عباس بود. (از فهرست کتابخانه ٔ مدرسه ٔ سپهسالار ج 2 ص 222).
اعتمادالدولهلغتنامه دهخدااعتمادالدوله . [ اِ ت ِ دُدْ دَ ل َ ] (اِخ ) حاجی ابراهیم خان . صدراعظم ایران در دوره ٔ فتحعلی شاه قاجار. (از کتاب ایران در زمان قاجاریه ).
اعتمادالدولهلغتنامه دهخدااعتمادالدوله . [ اِ ت ِ دُدْ دَ ل َ ] (اِخ ) میرزا کمال الدین شاه حسین اصفهانی . وی وزیر اعظم شاه اسماعیل صفوی بود و در سال 929 هَ . ق . در عمارت هشت بهشت تبریز بدست مهتر شاهقلی رکابدار کشته شد. (از حاشیه ٔ کتاب مجالس النفائس چ حکمت ص کز از م
اعتمادالدولهلغتنامه دهخدااعتمادالدوله . [ اِ ت ِ دُدْ دَ ل َ ] (اِخ ) نقی الدین محمد. نام یکی از وزراء ایران .
اعتمادنامهلغتنامه دهخدااعتمادنامه . [ اِ ت ِ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) اعتبارنامه . (ناظم الاطباء). رجوع به اعتبارنامه شود.
اعتماد افتادنلغتنامه دهخدااعتماد افتادن . [ اِ ت ِ اُ دَ ](مص مرکب ) مورد اطمینان قرار گرفتن . وثوق و اطمینان بکسی پیدا شدن : از جمله ٔ همه معتمدان و خدمتکاران اعتماد بر وی افتاد. (تاریخ بیهقی ص 105).
اعتماد بستنلغتنامه دهخدااعتماد بستن . [ اِ ت ِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) تکیه کردن . اعتماد کردن . وثوق و اطمینان داشتن : جهان بر آب نهاده ست و زندگی بر بادبر آب و باد کجا اعتماد کس بستست .سعدی .
اعتماد داشتنلغتنامه دهخدااعتماد داشتن . [ اِ ت ِ ت َ ] (مص مرکب )تکیه داشتن . ثقه داشتن . مطمئن بودن . متکی بودن . اطمینان داشتن : و امیر محمود بر وی [ ابوالحسن دبیر ] اعتماد تمام داشت . (تاریخ بیهقی ص 245). و همچنان دربسته بخریدندی بی آنک بگش
اعتماد کردنلغتنامه دهخدااعتماد کردن . [ اِ ت ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اطمینان کردن . وثوق داشتن به . (فرهنگ فارسی معین ). تعویل . (دهار). (تاج المصادر بیهقی ). ارتکاء. (تاج المصادر بیهقی ). قصد. (منتهی الارب ). توکل . (دهار) انتحاء. (المصادر زوزنی ). ثِقَه . وُثوق . (یادداشت مؤلف ). تکیه کردن . متکی ب
قابل اعتمادلغتنامه دهخداقابل اعتماد. [ ب ِ ل ِ اِ ت ِ ] (ص مرکب )قابل اطمینان . آنکه یا آنچه اعتماد کردن را بشاید.
رأی اعتمادvote of confidence, confidence voteواژههای مصوب فرهنگستانرأیی که با آن قوۀ مقننه اعتماد خود را به هیئت وزیران یا وزیر معرفیشده اعلام میکند
رأی عدم اعتمادvote of no-confidence, no-confidence voteواژههای مصوب فرهنگستانرأیی که با آن قوۀ مقننه هیئت وزیران یا یک وزیر را نمیپذیرد یا مجبور به کنارهگیری از سمت خود میکند