اعتلاجلغتنامه دهخدااعتلاج . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) کشتی گرفتن و کارزار نمودن آغاز کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). با یکدیگر بیاویختن و کشتی گرفتن . (المصادر زوزنی ).
معتلجلغتنامه دهخدامعتلج . [ م ُ ت َ ل ِ ] (ع ص ) کشتی گیرنده و کارزارنماینده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به اعتلاج شود. || زمینی که گیاه آن دراز و با
درازلغتنامه دهخدادراز. [ دَ / دِ ] (ص ) طویل . مقابل کوتاه . طولانی . نقیض کوتاه . (برهان ). مستطیل . مستطیله . طویله . مقابل قصیر. طویل و آن یا طولی است عمودی ، چنانکه از بالائ
آویختنلغتنامه دهخداآویختن . [ ت َ ] (مص )آویزان کردن از. آویزان شدن به . تعلیق . متعلق شدن . آونگ کردن . آونگ شدن . استرسال . دروا شدن . دروا کردن .اندروا شدن . اندروا کردن . دلنگ
اختلاجلغتنامه دهخدااختلاج . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) (علم الَ ....) و هو من فروع علم الفراسة. قال المولی ابوالخیر هو علم باحث عن کیفیة دلالة اختلاج اعضاء الانسان من الرأس الی القدم علی
اختلاجلغتنامه دهخدااختلاج . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) کشیدن . (تاج المصادر بیهقی ). کشیدن چیزی را و بیرون کردن . || پریدن رگها و چشم یا قسمتی دیگر از بدن . جستن . بجستن . تشنج . ارتعاش .