اعتدال لیل و نهارلغتنامه دهخدااعتدال لیل و نهار. [ اِ ت ِ ل ِ ل َ/ ل ِ ل ُ ن َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تساوی شب و روز که هر یک دوازده ساعت تمام باشد. (ناظم الاطباء).
اعتداللغتنامه دهخدااعتدال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) میانه حال شدن در کمیت . (ناظم الاطباء). میانه حال شدن در کمیت و کیفیت . (منتهی الارب ). میانه حال شدن در گرمی و سردی و خشکی و تری یا در طول و عرض . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). میانه حال گردیدن در کمیت و کیفیت . (از اقرب الموارد). توسط حالی میان دو ک
اعتذاللغتنامه دهخدااعتذال .[ اِ ت ِ ] (ع مص ) بر جاده راه رفتن . (منتهی الارب ). بر جاده رفتن . (ناظم الاطباء). || میانه روی کردن . || دیگر باره تیر انداختن . || نکوهش پذیرفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
اعتدالفرهنگ فارسی عمید۱. میانهروی.۲. (اسم) حد وسط گرما و سرما یا خشکی و رطوبت.۳. میانهحال شدن.۴. برابر شدن.۵. [قدیمی] راست شدن.⟨ اعتدال خریفی: (نجوم) اول پاییز که درازی روز و شب متساوی میشود و هوا هم معتدل میگردد.⟨ اعتدال ربیعی: (نجوم) اول بهار که درازی روز و شب متساوی می
اعتدالtemperamentواژههای مصوب فرهنگستان1. تعدیل جزئی فواصلی که ازنظر صداشناسی خالص و دقیقاند 2. هر گام یا نظام کوک که در آن فواصلی که ازنظر صداشناسی خالص و دقیقاند تعدیل جزئی شده باشند
اعتداللغتنامه دهخدااعتدال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) میانه حال شدن در کمیت . (ناظم الاطباء). میانه حال شدن در کمیت و کیفیت . (منتهی الارب ). میانه حال شدن در گرمی و سردی و خشکی و تری یا در طول و عرض . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). میانه حال گردیدن در کمیت و کیفیت . (از اقرب الموارد). توسط حالی میان دو ک
اعتدالفرهنگ فارسی عمید۱. میانهروی.۲. (اسم) حد وسط گرما و سرما یا خشکی و رطوبت.۳. میانهحال شدن.۴. برابر شدن.۵. [قدیمی] راست شدن.⟨ اعتدال خریفی: (نجوم) اول پاییز که درازی روز و شب متساوی میشود و هوا هم معتدل میگردد.⟨ اعتدال ربیعی: (نجوم) اول بهار که درازی روز و شب متساوی می
اعتدالtemperamentواژههای مصوب فرهنگستان1. تعدیل جزئی فواصلی که ازنظر صداشناسی خالص و دقیقاند 2. هر گام یا نظام کوک که در آن فواصلی که ازنظر صداشناسی خالص و دقیقاند تعدیل جزئی شده باشند
اعتداللغتنامه دهخدااعتدال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) میانه حال شدن در کمیت . (ناظم الاطباء). میانه حال شدن در کمیت و کیفیت . (منتهی الارب ). میانه حال شدن در گرمی و سردی و خشکی و تری یا در طول و عرض . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). میانه حال گردیدن در کمیت و کیفیت . (از اقرب الموارد). توسط حالی میان دو ک
اعتدالفرهنگ فارسی عمید۱. میانهروی.۲. (اسم) حد وسط گرما و سرما یا خشکی و رطوبت.۳. میانهحال شدن.۴. برابر شدن.۵. [قدیمی] راست شدن.⟨ اعتدال خریفی: (نجوم) اول پاییز که درازی روز و شب متساوی میشود و هوا هم معتدل میگردد.⟨ اعتدال ربیعی: (نجوم) اول بهار که درازی روز و شب متساوی می
اعتدالtemperamentواژههای مصوب فرهنگستان1. تعدیل جزئی فواصلی که ازنظر صداشناسی خالص و دقیقاند 2. هر گام یا نظام کوک که در آن فواصلی که ازنظر صداشناسی خالص و دقیقاند تعدیل جزئی شده باشند