اعتبار داشتنلغتنامه دهخدااعتبار داشتن . [ اِ ت ِ ت َ ] (مص مرکب ) ارج و ارزش داشتن . بااحترام بودن : عارضت مستغنی از خال است در اظهار حسن پیش دانا خط زیاد از مهر دارد اعتبار.اثر شیرازی
اعتباردیکشنری عربی به فارسیملا حظه , رسيدگي , توجه , مراعات , رعايت , درود , سلا م , بابت , باره , نگاه , نظر , ملا حظه کردن , اعتنا کردن به , راجع بودن به , وابسته بودن به , نگريستن , نگ
اعتباردیکشنری فارسی به انگلیسیaccount, budget, cachet, chair, coffers, entitlement, esteem, genuineness, hand, prestige, reliability, validity, validness
اعتبارفرهنگ مترادف و متضاد۱. ارج، ارزش، پشتوانه ۲. آبرو، حیثیت، شرف، عرض، قدر، منزلت، نام ۳. پندگیری، عبرت ۴. پشتوانه، سندیت، وجهه ۵. تاثیر، نفوذ ۶. تنخواه، سرمایه، مایه ۷. اطمینان، اعتم
محل داشتنفرهنگ مترادف و متضاد۱. موجودی داشتن، اعتبار داشتن ۲. جا داشتن، مورد داشتن، تناسب داشتن، مناسب بودن ۳. فرصت داشتن، مجال داشتن
خطر داشتنلغتنامه دهخداخطر داشتن . [ خ َ طَ ت َ ] (مص مرکب ) آفت در مقابل داشتن . بلا در پیش داشتن . || ارزش داشتن . قیمت داشتن . اعتبار داشتن : حال این شهر بر تو پوشیده نیست که حضانت
درست بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال ودن، صحت داشتن، راستبودن، واقعیت داشتن، دقیق بودن، معتبر بودن، اعتبار داشتن، مورد وثوق بودن، اصیلبودن، اصالت داشتن، اصل بودن ثابتکردن، دلیل
مهم بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی بودن، اهمیت داشتن، بهشمارآمدن، وزنهای بودن، عددی بودن، ارزش داشتن، معتبر بودن، اعتبار داشتن بایستن بهیاد ماندن، انگیختن، تأثیرداشتن، معنی
خرقه سوختنفرهنگ انتشارات معین( ~. تَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) 1 - بی اعتنایی به نام و ننگ و بی اعتبار داشتن آن . 2 - ترک ریا کردن . 3 - نهایت شوق و وجد.