اظهار کردنلغتنامه دهخدااظهار کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آشکار کردن . (زمخشری ). پیدا کردن . نمودن . بازنمودن . هویدا ساختن . پدیدار کردن . پدید کردن . نشان دادن . ارائه دادن . بر
اکددیکشنری عربی به فارسیاظهارکردن , بطور قطع گفتن , تصديق کردن , اثبات کردن , تصريح کردن , شهادت دادن , تاييد کردن , تثبيت کردن , ستيزه کردن , مخالفت کرده با , رقابت کردن , ادعا کردن ,
هالةدیکشنری عربی به فارسینشله و تجلي هر ماده (مثل بوي گل) , رايحه , تشعشع نوراني , مورد , غلا ف , هاله , حلقه نور , نوراني شدن (انبياء واولياء) , بعنوان مثال ذکر کردن , لحظه , نمونه , م
زبددیکشنری عربی به فارسیکره , روغن , روغن زرد , کره ماليدن روي , چاپلوسي کردن , کف , سرجوش , ياوه , سخن پوچ , کف کردن , بکف اوردن , اظهارکردن , نماياندن , صدا زدن
برخواندنلغتنامه دهخدابرخواندن . [ ب َ خوا / خا دَ ] (مص مرکب )خواندن . قرائت کردن : چون یوسف بن عمرو این نامه را برخواند بفرمود تا آن مرد را گردن زدند. (ترجمه ٔ طبری بلعمی )... چون