اطریفل کبیرلغتنامه دهخدااطریفل کبیر. [ اِ ف َ / ف ِ / ف ُ ل ِ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به اطریفل بزرگ شود.
اطریفللغتنامه دهخدااطریفل . [ اِ ف َ / ف ِ / ف ُ ] (معرب ، اِ) دوایی است مرکب از سه دوا (آمله و هلیله و بلیله ). لفظ مذکور معرب از تری پهل هندی است که بمعنی سه ثمر است ، چه سه دوا
اطریفلفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهمعجونی که از هلیله و بعضی داروهای دیگر درست کنند و در طب قدیم برای تقویت مغز، اعصاب، و معده به کار میرفته.
اطریفل افتیمونلغتنامه دهخدااطریفل افتیمون . [ اِ ف َ / ف ِ / ف ُ ل ِ اَ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پوست هلیله ٔ کابلی و پوست بلیله و آمله ٔ مقشر از هر یکی ده درم ، سنای مکی و تربد سفید مجو
اطریفل بزرگلغتنامه دهخدااطریفل بزرگ . [ اِ ف َ / ف ِ / ف ُ ل ِ ب ُ زُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ... سودمند بود بواسیر را و لون را نیکو گرداند و باه را زیاد کند و معده را قوت دهد و سلس
اطریفل دیدانلغتنامه دهخدااطریفل دیدان . [ اِ ف َ / ف ِ / ف ُ ل ِ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مستعمل از جهت کرمهای بزرگ و خرد، بغایت مفید بود. صنعت آن : برنگ کابلی مقشر ده درم و حب النیل و
خانق الکلبلغتنامه دهخداخانق الکلب . [ ن ِ قُل ْ ک َ ] (ع اِ مرکب ) اداراقی . اذاراقی . قاتل الکلب . کوچوله . کُچولَه . پیاز سگ . فلوس ماهی . کچلا. در اختیارات بدیعی آمده است : آن را ق
داعی کبیرلغتنامه دهخداداعی کبیر. [ ی ِ ک َ ] (اِخ ) حسن بن زید علوی بن محمدبن اسماعیل بن حسن بن زیدبن حسن بن علی صاحب طبرستان و او بسال 250 هَ . ق . در طبرستان ظاهر شد و پس از آنکه ط
پانامالغتنامه دهخداپاناما. (اِخ ) (تنگه ٔ...) تنگه ٔ میان اقیانوس اطلس و اقیانوس کبیر. طول آن 250 هزارگز و عرض 70 هزارگز است و امریکای شمالی و جنوبی را بهم پیوندد و راه آهن کُلُن
تامورثلغتنامه دهخداتامورث . [ وُ ] (اِخ ) شهری است به بریتانیای کبیر بر کنار رود «تیم » واقع است و رود مذکور در همین نقطه با رود «آنِکر» تلاقی کند. این شهر 8000 تن سکنه دارد و دار
قزل آلانلغتنامه دهخداقزل آلان . [ ق ِ زِ ] (اِخ ) (باروی ...) باروی معروفی است در گرگان که اسکندر کبیر به منظور دفاع از گرگان و دههای اطرافش در مقابل حملات قبایل وحشی مشرق ساخت و ان