اطرازلغتنامه دهخدااطراز. [ اِطْ طِ ] (ع مص ) نقش کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). رجوع به اِطراز شود.
اترازلغتنامه دهخدااتراز. [ اِ ] (ع مص ) سخت فراگرفتن خمیر. (تاج المصادر بیهقی ) (مجمل اللغة). سخت کردن خمیر را. (منتهی الارب ). || سخت کردن دوندگی گوشت اسب را. || سخت تافتن رسن ر
اطرافلغتنامه دهخدااطراف . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ طَرَف . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (ترجمان تهذیب عادل بن علی ص 67). کنارها و گوشه ها. و فارسیان این را بجای مفرد استعمال کرده به «ه
طرزلغتنامه دهخداطرز. [ طَ ] (معرب ، اِ) هیئت و شکل چیزی . (منتهی الارب ). جوالیقی آرد: فارسی معرب است . عرب میگوید طرز فلان طرز نیکی است ؛ یعنی زی و هیئت او. و این کلمه در جید
تاج الدینلغتنامه دهخداتاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) (شیخ ...) ابن زکریابن سلطان هندی نقشبندی ، از بزرگان طریقت نقشبندی . در نامه ٔ دانشوران آمده : شیخ تاج الدین ابن زکریابن سلطان عث
اطرافلغتنامه دهخدااطراف . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ طَرَف . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (ترجمان تهذیب عادل بن علی ص 67). کنارها و گوشه ها. و فارسیان این را بجای مفرد استعمال کرده به «ه