اطخملغتنامه دهخدااطخم . [ اَ خ َ ] (ع ص ) قچقارسیاه سر تیره اندام . (منتهی الارب ). کبش اطخم ؛ قچقار سیاه سر تیره اندام . (ناظم الاطباء). قچقار سیاه سر و تیره اندام . (آنندراج )
اتخملغتنامه دهخدااتخم . [ اَ خ َ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی ازتخمه (ناگوار شدن طعام ).- امثال :اتخم من فصیل ؛ لانه ُ یرضعُ اکثر ممّا یطیق ثم یتّخم .
اطخماملغتنامه دهخدااطخمام . [ اِ خ ِ ] (ع مص ) مایل بسیاهی گردیدن گوشت خشک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اطخمام گوشت ؛ اطخم شدن آن . (از اقرب الموارد). رجوع به اطخم شود.
اخم/ اخموگویش اصفهانی تکیه ای: axmotaxm / axmu طاری: axm / axmu طامه ای: axm /axmu /gerehkardi طرقی: axm / axmu کشه ای: axm / axmu نطنزی: axm / axmu
اطخماملغتنامه دهخدااطخمام . [ اِ خ ِ ] (ع مص ) مایل بسیاهی گردیدن گوشت خشک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اطخمام گوشت ؛ اطخم شدن آن . (از اقرب الموارد). رجوع به اطخم شود.
ادغملغتنامه دهخداادغم . [ اَ غ َ ] (ع ص ) دیزه . دیزج . (قاموس ). اسب دیزه . (منتهی الارب ). خر دیزه . (مهذب الاسماء). و فی المثل : الذئب ادغم . (منتهی الارب ). || سیاه بینی . |
خلغتنامه دهخداخ . (حرف ) حرف نهم است ازالفبای فارسی و هفتم از الفبای عربی و بیست و چهارم از الفبای ابجد و نام آن خاء است و در حساب جُمَّل ششصد بود و در حساب ترتیبی فارسی نمای
دلغتنامه دهخداد. (حرف ) صورت حرف دهم از الفبای فارسی و هشتم از الفبای عربی و چهارم از الفبای ابجدی و نام آن دال است و گاه برای استواری ِ ضبط، دال مهمله گویند. (مقدمه ٔ برهان
غلغتنامه دهخداغ . (حرف ) حرف بیست و دوم است از حروف الفبای فارسی و حرف نوزدهم از الفبای عربی و آخرین از حروف ابجد و در حساب جُمَّل آن را به هزار دارند و نام آن غین است ، و غی