اطارةلغتنامه دهخدااطارة. [ اِ رَ ] (ع مص ) پرانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ). رماندن و پرانیدن . (از اقرب الموارد). بپرانیدن . (زوزنی ). پرا
عطارةلغتنامه دهخداعطارة. [ ع َطْ طا رَ ] (ع ص )آنکه در بازار روانی داشته باشد. (منتهی الارب ). آنچه در بازار روائی داشته باشد. (ناظم الاطباء): ناقة عطارة؛ ماده شتر که در بازار را
عطارةلغتنامه دهخداعطارة. [ ع ِ رَ ] (ع اِمص ) خوشبوئی . بوی خوش داشتن : مُزَوّی ̍، عدسی الشکل الی الطول ماهو حریف الطعم ، فیه عطارة و طعم . (ابن البیطار ج 2ص 19). || عطرسازی . ||
پراندنلغتنامه دهخداپراندن . [ پ َ دَ ] (مص ) تطییر. پرانیدن . پرواز دادن . اطاره . تذریه : از شمس دین چه آیدجز افتخار دین لابد که باز باز پراند ز آشیان . سوزنی .|| افکندن . پرتاب
پرانیدنلغتنامه دهخداپرانیدن . [ پ َ دَ ] (مص ) مطایرَه . (زوزنی ) تطییر. اِطارَه . (تاج المصادر بیهقی ). پراندن . پرواز دادن . اِستطارَه . تذریة. || کنایه از تعریف کردن . (برهان )
پرواز زدنلغتنامه دهخداپرواز زدن . [ پ َرْ زَ دَ ] (مص مرکب ) پرواز کردن . پریدن . اطارة: در حال دیدند که جبرئیل پرواز زد تا آسمان و تمام شهرها و دهها و کوهها را از زمین برکند. (قصص ا