ازمیلغتنامه دهخداازمی . [ اَ زَ ] (ص نسبی ) منسوب به ازم . و گروهی بدان نسبت دارند. رجوع به ازم و انساب سمعانی شود.
اظمیلغتنامه دهخدااظمی . [ اَ ما ] (ع ص ) مرد کم خون بن دندان ، یا صاحب لب گندمگون . و ابوعمرو گوید: اظمی سیاه است ، و رمح اظمی نیزه ٔ باریک سیاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)
عزمیلغتنامه دهخداعزمی . [ ع َ ] (ص نسبی ) منسوب به عزم ، مرد که ایفای عهد نماید. (منتهی الارب ). وفاکننده ٔ به عهد. (از اقرب الموارد). || کنجاره فروش . (منتهی الارب ). فروشنده ٔ
جرجالغتنامه دهخداجرجا. [ ج ُ ] (اِخ ) قریه ای است از اعمال صعید. (در مصر). نزدیک به اضمیم . (از معجم البلدان ) (از مراصد الاطلاع ).
اضمئکاکلغتنامه دهخدااضمئکاک . [ اِ م ِءْ ] (ع مص ) اضمئکاک گیاه ؛ سیراب شدن و سبز شدن آن . سیراب گردیدن گیاه و سبزشدن آن . (از اقرب الموارد). سیراب گردیدن گیاه و سبز شدن . (منتهی ا