اضطجاعلغتنامه دهخدااضطجاع . [ اِ طِ ] (ع مص ) بر پهلو خفتن . (از کنز و منتخب و صراح ) (غیاث اللغات ) (زوزنی ) (منتهی الارب ). پهلو بر زمین نهادن . ضَجْع. ضُجوع . اِضّجاع . اِلْطِج
اضجاعلغتنامه دهخدااضجاع . [ اِ ] (ع مص ) بر پهلو خوابانیدن کسی را بر زمین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). پهلوی کسی را بر زمین نهادن . (از اقرب الموارد). کسی را پهلو
اضطباعلغتنامه دهخدااضطباع . [ اِ طِ ] (ع مص ) ردا از زیر بغل راست بر کتف چپ انداختن ، و در این صورت دوش راست برهنه ماند و دوش چپ پوشیده گردد و این نوع رداپوشی رااضطباع بدان جهت گو
اضطلاعلغتنامه دهخدااضطلاع . [ اِ طِ ] (ع مص ) قوی شدن در کاری . (آنندراج ).قوی گشتن در کاری . (زوزنی ). اطلاع . (زوزنی ). نیرومندشدن کسی . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). قوی و
اطجاعلغتنامه دهخدااطجاع . [ اِطْ طِ ] (ع مص ) اضطجاع . بر پهلو خفتن . (ناظم الاطباء). رجوع به اضطجاع شود.
اطجاعلغتنامه دهخدااطجاع . [ اِطْ طِ ] (ع مص ) اضطجاع . بر پهلو خفتن . (ناظم الاطباء). رجوع به اضطجاع شود.
اطرخرارلغتنامه دهخدااطرخرار. [ اِ رِ ] (ع مص ) اضطجاع . || تکبر کردن . || خشم کردن . تطاول . || از تخمه باد کردن . || کندبینایی چشم . || سیاه شدن شب . (از متن اللغة).
جعصلغتنامه دهخداجعص . [ ] (ع مص ) به معنی اضطجاع است . (دزی ج 1 ص 198). و اضطجاع معنی به پهلو خفتن دارد. (منتهی الارب ).
الطجاعلغتنامه دهخداالطجاع . [ اِ طِ ](ع مص ) لغتی است در اضطجاع . (از اقرب الموارد). بر پهلو خفتن . (از ناظم الاطباء). رجوع به اضطجاع شود.