اضرارلغتنامه دهخدااضرار. [ اَ ] (اِخ ) کوه کوچکی در کشور توارغ . || نام چند جایگاه در الجزایر. (از قاموس الاعلام ترکی ).
اضرارلغتنامه دهخدااضرار. [ اَ ] (اِخ ) سرزمین بزرگی است در صحرای کبیر در میان تمیقتو و آیر. (از قاموس الاعلام ترکی ).
اضرارلغتنامه دهخدااضرار. [ اَ ] (اِخ ) نام کشور کوهستانی پهناوری در جانب غربی آفریقا میان مراکش و سنگامبیاست و وسعت بسیاری از اقیانوس اطلس بسوی صحرای کبیر دارد. مرکز این سرزمین و
اضرارلغتنامه دهخدااضرار. [ اِ ] (ع مص ) گزندرسانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (آنندراج ). گزند رسانیدن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اضرار کسی را؛ زیان رسانیدن به
ازرارلغتنامه دهخداازرار. [اِ ] (ع مص ) دم فروبردن ملخ بزمین تا بیضه نهد. (منتهی الارب ). || بند بکردن پیراهن را. (تاج المصادر بیهقی ). تکمه ساختن . دگمه بر جامه گذاشتن .
اظرارلغتنامه دهخدااظرار. [ اِ ] (ع مص ) اظرار مرد؛ راه رفتن وی بر روی سنگ های تیز و سخت . (از اقرب الموارد). راه رفتن بر سنگ های تیز و سخت . (از متن اللغة). رفتن بر سنگ . (منتهی
زیانفرهنگ مترادف و متضادآسیب، اضرار، تغابن، خسارت، خسران، صدمه، ضرر، غبن، فسوس، گزند، لطمه، مضرت ≠ بهره، سود، منفعت، نفع
زیان رساندنلغتنامه دهخدازیان رساندن . [ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) اضرار. الحاف . رزء. زیان رسانیدن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). خسارت و گزند وارد آوردن بر چیزی یا کسی .
خسارتفرهنگ مترادف و متضاد۱. آسیب، اضرار ۲. تاوان، جریمه، غرامت، زیانکاری، زیانمندی، خسران، زیان، ضرر، غبن، غرامتی، لطمه ≠ نفع