اضحوکهلغتنامه دهخدااضحوکه . [ اُ ک َ ] (ع اِ) آنچه از آن بخندند. ج ، اضاحیک ، اَضاحِک . (از اقرب الموارد). آن چیز که مردمان را به خنده درآورد. (مهذب الاسماء). آنچه از وی خنده آید.
اضحویةلغتنامه دهخدااضحویة. [ اُ ی َ ] (اِخ ) کلمه ای است که ابن سینا از اضحی یا اضحاء گرفته و بر رساله ای بنام معاد اطلاق کرده است وعلت نامیدن رساله ٔ مزبور بدین نام این است که در
اضواتلغتنامه دهخدااضوات . [ اَ ض َ ] (ع اِ) ج ِ اضاة. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). رجوع به اضاة شود.
اضحوکهلغتنامه دهخدااضحوکه . [ اُ ک َ ] (ع اِ) آنچه از آن بخندند. ج ، اضاحیک ، اَضاحِک . (از اقرب الموارد). آن چیز که مردمان را به خنده درآورد. (مهذب الاسماء). آنچه از وی خنده آید.
اضحویةلغتنامه دهخدااضحویة. [ اُ ی َ ] (اِخ ) کلمه ای است که ابن سینا از اضحی یا اضحاء گرفته و بر رساله ای بنام معاد اطلاق کرده است وعلت نامیدن رساله ٔ مزبور بدین نام این است که در
اضاحیکلغتنامه دهخدااضاحیک . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ اضحوکة، بمعنی مایه ٔ خنده و آنچه بدان بخندند. (از اقرب الموارد). رجوع به اضحوکة شود.
اضاحکلغتنامه دهخدااضاحک . [ اَ ح ِ ] (ع اِ) ج ِ اضحوکة.(از اقرب الموارد). رجوع به اضاحیک و اضحوکة شود.
خزعبیلهلغتنامه دهخداخزعبیله . [ خ ُ زَ ل َ ] (ع اِ) اضحوکه و سخن مضحک . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). ج ، خزعبیلات . یقال : هات بعض خزعبیلاتک .