اضجاجلغتنامه دهخدااضجاج . [ اِ] (ع مص ) اضجاج قوم ؛ فریاد برآوردن و بانگ و غوغا کردن آنان . (از اقرب الموارد). بانگ و فریاد کردن و غوغا نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم ال
ازجاجلغتنامه دهخداازجاج . [ اِ ] (ع مص ) آهن در بن نیزه کردن .زُج ّ در نیزه کردن . آهن را در بن نیزه درآوردن . (ازمنتهی الارب ). زج کردن نیزه . (تاج المصادر بیهقی ).
ارجاجلغتنامه دهخداارجاج . [ اِ ] (ع مص ) ارجاج فرس ؛ نزدیک بزادن رسیدن اسب . (منتهی الارب ). || بجنبیدن و فروهشته گردیدن سرین اسب . (منتهی الارب ).
اضجارلغتنامه دهخدااضجار. [ اِ ] (ع مص ) اندوهگین کردن و ملول ساختن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). تنگدل گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). دلتنگ و غمگین ساختن . (از اق
اضجاعلغتنامه دهخدااضجاع . [ اِ ] (ع مص ) بر پهلو خوابانیدن کسی را بر زمین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). پهلوی کسی را بر زمین نهادن . (از اقرب الموارد). کسی را پهلو
اضواجلغتنامه دهخدااضواج . [ اَض ْ ] (ع اِ) ج ِ ضَوج . رؤبة گوید: و حَوفاً من تراغُب ِالاضواج . (از لسان العرب ). ج ِ ضوج . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). ج ِ ضوج ، خم رودبار. (آ
ارجاجلغتنامه دهخداارجاج . [ اِ ] (ع مص ) ارجاج فرس ؛ نزدیک بزادن رسیدن اسب . (منتهی الارب ). || بجنبیدن و فروهشته گردیدن سرین اسب . (منتهی الارب ).
اضجارلغتنامه دهخدااضجار. [ اِ ] (ع مص ) اندوهگین کردن و ملول ساختن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). تنگدل گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). دلتنگ و غمگین ساختن . (از اق
اضجاعلغتنامه دهخدااضجاع . [ اِ ] (ع مص ) بر پهلو خوابانیدن کسی را بر زمین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). پهلوی کسی را بر زمین نهادن . (از اقرب الموارد). کسی را پهلو
اضواجلغتنامه دهخدااضواج . [ اَض ْ ] (ع اِ) ج ِ ضَوج . رؤبة گوید: و حَوفاً من تراغُب ِالاضواج . (از لسان العرب ). ج ِ ضوج . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). ج ِ ضوج ، خم رودبار. (آ
اضماجلغتنامه دهخدااضماج . [ اِ ] (ع مص ) دوسیدن به زمین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اضماج به زمین ؛ چسبیدن بدان . (از اقرب الموارد) (از لسان العرب ).