اضافةدیکشنری عربی به فارسیافزايش , اضافه , لقب , متمم اسم , اسم اضافي , ضميمه , جمع (زدن) , ترکيب چندماده با هم , اضافي , عطف بيان , بدل , کلمه ء وصفي
اضافةلغتنامه دهخدااضافة. [ اِ ف َ ] (ع مص ) اضافه . اضافت . گریختن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). || ترسیدن و پرهیز کردن از کسی . (منتهی الارب
اضافهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت علاوه، افزودگی، بیشی، ترقی تورم، برآمدگی ضمیمه، الحاقی، متمم، اضافهبرسازمان، اضافی بهره، ارزش افزوده، افزایشسرمایه افزوده کردن، انباشت عمل ریاضی، ج
اضافهفرهنگ انتشارات معین(اِ فِ یا فَ) [ ع . اضافة ] (مص م .)1 - افزودن . 2 - در دستور زبان فارسی نسبت دادن کلمه ای است به کلمة دیگر برای تمام کردن معنی .